کدبانو

روزمرگی یک بانو

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه کوچه» ثبت شده است

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.


از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد.


دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.


در حال مستأصل شد...


از دور بقعه امامزاده‌ای را دید و گفت:


fatima jafari
۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر